بهمـــن۹۳

شخصی آموزشی معلوماتی جالب

بهمـــن۹۳

شخصی آموزشی معلوماتی جالب

چال های کمپیوتری [3]

 

پی بردن به ساعت مناطق مختلف جهان

قصد داریم به معرفی ترفندی جالب بپردازیم که از طریق آن میتوانید با استفاده از موتورهای جستجو به ساعت محلی
 هر نقطه ای جهان که دوست دارید پی ببرید.
به صفحه اصلی هر یک از موتورهای جستجوی گوگل و یاهو مراجعه کنید
    www.yahoo.comwww.google.com
اکنون در فیلد جستجو کافی است  یکی از عبارات زیر را وارد نمایید و Enter بزنید
     time in Kabul
     the time in Kabul
     local time in Herat
     current time in Herat 
به عوض شهر کابل و هرات ، شهر های مورد نظر تان را بنویسید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دانلود ویدیو های Youtube توسط Real Player

نرم افزار Real Player 11  نسخه Beta  قابلیت جدیدی را در خود گنجانیده است
که توسط آن ویدیو های موجود در سایت های ویدیو اشتراکی آنلاین به ویژه YouTube
را در کمپیوتر تان ذخیره نماید .
ابتدا شما نسخه Beta  نرم افزار Real Player 11 را از سایت
www.realplayer.com
دانلود نموده ، برنامه را باز کنید و
کافی است به قسمت Options  گزینه  Dowload This Video  را فعال نماید
از این پس با مراجعه به هر ویدیو انترنتی دکمه ای به نام Download this Video ظاهر میشود که با کلیک روی این دکمه ویدیو در کمپیوتر تان ذخیره میشود
این نرم افزار علاوه بر Youtube ، بالای تمام سایت های اشتراکی آنلاین ویدیو همانند
DailyMotion , MSN video , PutFile , MetaCafe  و غیره عمل می کند
.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همه چیز را با هم مقایسه کنید! سرویسی جالب از گوگل

 یکی از سرویس های جالب گوگل Google Fight (نبرد گوگلی) نام دارد.
 کار این سرویس مقایسه بین دو کلمه است. در اصل مقایسه میزان وجود دو کلمه در میان نتایج جستجوی گوگل.
 با این سرویس میتوانید تمامی کلمات را با هم جستجو کرده و نتیجه را به شکل دقیق و نموداری مشاهده کنید.
 به عنوان مثال قصد دارید میزان محبوبیت دو هنرپیشه را بسنجید کافی است از
این سرویس استفاده کرده و ببینید که کدام یک در گوگل دارای نتایج بیشتری هستند
کافی است به سایت
www.googlefight.com  بروید.
پس از لود شدن کامل صفحه ، عبارت Keyword #1 را پاک کنید و کلمه اولی که میخواهید مقایسه کنید  را وارد کنید و به همین ترتیب به جای Keyword #2 نیز کلمه دوم را وارد نمایید.
اکنون روی دکمه  Make a Fight  کلیک کنید.
حالا منتظر بمانید تا پس از نمایش انمیشن گرافیکی ، نتیجه گوگل برای شما آشکار شود
مثلاً مقایسه بین دو تلویزیون الجزیره و بی بی سی  را می خواهیم ، کافی است در فیلد اول Aljazeera  و در فیلد دوم BBC  را بنویسید و دکمه Make a Fight  را فشار دهید
.

tarfandestan01

                                                           » با تخلیص و ازدیاد از سایت  ترفندستان«
 

نظرات 2 + ارسال نظر
هادی 1386/12/29 ساعت 10:18 ق.ظ

مرسی عزیزم
منم عید رو بهت تبریک میگم.
http://felestinschool.blogsky.com/
در ضمن گل سرخی هم پیشکش تو نازنین که به وبلاگم اومدی.
اینم یک داستان قشنگ



گل سرخ



نوشته ی : لکشمن کنگولی (هندوستان)







در دفتر پانزده نفری ما ، هفت دختر کار میکردند . آنها به اندازه یی شوخ و آتشپاره بودند که باید جاکتهای دارای نشانه ء خطر میپوشیدند . شوخیهای شان سبب شده بود که آنها را " عجایب هفتگانه " بنامیم .



در روز جلسه که همه به اتاق کنفرانس نشسته بودیم و خموشانه انتظار شنیدن سخنان رییس را میکشیدیم ، صدای نازک نارنجی " لتا منگیشکر " از کنج اتاق ( از قطار عجایب هفتگانه ) بلند شد : " جب پیار کیا تو درنا کیا / جب پیار کیا تو درنا کیا "



رییس صاحب به گمان اینکه آواز از بلندگوی کنار سرک می آید ، برخاست و کلکینها را بست . آواز " لتا " بلندتر شد : " پیار کیا تو درنا کیا " او با خشونت گفت : چی حال اس ؟ آهنگ " لتا منگیشکر " در داخل دفتر شنیده میشه !



یکتن از دختران گفت : اگه میگین ، بروم بریش به آل اندیا رادیو تیلفون کنم که آواز نخانه ، به خاطریکه ما جلسه داریم ! همه زیر لب خندیدند .



رییس صاحب گفت : سرتانه به گریبان تان کنین . مردم به ماهتاب و مریخ رسیدن و شما از دم دروازه ء لتا و رفیع بر نمیخیزین . به گمانم که کست آوردین ؟



یکی دیگر از دختر ها به جدیت گفت : احتیاط کنین . ماره همرای دخترای او قسمی اشتباه نکنین . امروز میگین کست آوردین ، سبا خات گفتین که کمره آوردین ، روز دیگه تهمت خات کدین که هنر پیشه های سینما ره با خود به دفتر میارین ...



دختری دیگر به جانبداری از خواهر خوانده برخاست و گفت : رییس صاحب ! با خبر باشین که غریبی و کار کدن ما در ادارات رسمی به ای مانا نیس که هر کس بخیزه و سر آبرو و عزت ما گپ بزنه . ما فلمباز ، سینما باز و هیرو باز نیستیم !



دختر چهارمی در حالیکه میگریست گفت : حالی خوب شد ! رییس صاحب دلش اس که از ما رقاصه و ستاره ء فلم بسازه . رییس صاحب ! ما از او رقمی هایش نیستیم . به خدا اگه بفامیم که ده دنیا گپ چیس !



رییس صاحب دید که اینها از هیچ ، کاه و از کاه ، کوه میسازند گفت : بری امروز همیقه کفایت میکنه . جلسه ختم اس . باز هفته ء آینده گپ میزنیم . و از اتاق کنفرانس بر آمد . دختر ها کست را از سوی دیگرش انداخته ، یکجایی آغاز کردند به خواندن : آجارﮮ میرا پیار ، آجارﮮ میرا پیار .



روزی ناوقتتر از هر روز به دفتر رسیدم . چشمم به نامه یی افتاد که روی میزم گذاشته شده بود . با خود گفتم مکتوب رسمی خواهد بود . اما نه ، هنگامی که پاکت را گشودم ، دیدم که نامه ء عاشقانه یی به من نوشته شده است . پس از القاب و واژه های گرم و داغ و صدقه و قربان خواندم : " موهن عزیز ! من از این زندگی کودکانه خسته شده ام . اگر تو عشق مرا بپذیری ، از عجایب هفتگانه جدا میشوم ، آخر من هم انسان استم ، میخواهم زندگی و آینده داشته باشم . آرامش داشته باشم . این زندگی احمقانه برایم اهانت آمیز و اذیت کننده شده است . موهن دوستت دارم . دوستدار تو ! "



خنده ام گرفت . با خود گفتم : دخترک فتنه ! کور خوانده ای ! من شما آتشپرچه ها را خوب میشناسم . خدا میداند چند چند مرتبه با هم مشوره کرده و این ورق را نوشته اید تا مرا مضمون بسازید . مرا هم موهن میگویند . موهن . اگر دل تان را از زندگی سیاه نسازم ، نامم را چوهن میگذارم . نامه را پاره پاره کردم و همانجا گذاشتم تا حق به حقدار برسد و خودم به دفتر " مهیش " رفتم . مهیش آنروز اندکی پریشان به نظر میرسید .



فردا باز هم نامه یی را روی میزم یافتم . آن را خوب تا و بالا کردم . مانند پیشتر ، پس از القاب و نام و نشانهای عاشقانه خواندم : " موهن ! میدانم تو هنوز هم مرا در گروه دیگران فکر میکنی . اما من به " گنگا مادر " سوگند یاد میکنم که دختر نجیبی استم . زندگی مرا شوخیها و خنده های بیهوده ء خودم تباه ساخته است . میخواهم با تو ازدواج کنم و مانند یک زن شرافتمند ، زندگی آبرومندانهء خانوادگی داشته باشم . خواهش میکنم گفته های مرا باور داشته باش . دوستدار تو ! "



باز هم خنده ام گرفت . در دلم گفتم : روستایی استم ، اما چارپای نیستم . موهن را به دام شیطنت میندازی ؟ پدرت هم نمیتواند . باز هم نامه را با پاکت ریز ریز پاره کردم و سر جایش گذاشتم . این بار به دفتر "راجیش " رفتم . اتفاقا راجیش هم زیاد سر حال نبود ، تا با او درد دل میکردم .



فردا باز هم نامه یی روی میزم گذاشته شده بود . با خود اندیشیدم که این سلسله تا چند دوام خواهد آورد . نامه را باز کردم راستش بپرسید با خواندن چند سطر نخست ، دلم سوخت . آنجا نوشته بود : " خداوندا ! هر پاداشی که میدهی میپذیرم . درین زندگی جاهلانه به خاطر داشتن خواهر خوانده های بیشرف چقدر حیثیت و شخصیت خود را تباه ساخته ام . حالا اگر قلبم را هم باز کرده و به کسی بدهم ، آن را فریب و نیرنگ میخواند . آی گنگا مادر ! به هر حال این دختر بر باد رفته ات رحم کن . موهن میپرستمت . تنها تو میتوانی مرا از این گودال بیرون بکشی . سوگند میخورم که میخواهم زندگی شرافتمندانه یی را در پیش بگیرم . دوستدار تو ! "



با خود گفتم : اگر این دختر راست بگوید ، در آنصورت رفتار من قلب او را خواهد شکست . انسان همینکه به گناه خود اعتراف میکند و تصمیم به برگشت از کجراهه میگیرد ، دیگر همه چیز درست میشود . اما نه ! احتیاط و دور اندیشی کار خوبی است . گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست . اما اگر او راست بگوید ؟ راستی او چرا نامش را در نامه ها نمینویسد ؟ " دوستدار تو " ، " دوستدار تو " یعنی چه ؟ کدامیک از انها خواهد بود ؟ ایندرا یا ریتا ؟ سمیرا یا آن سه چار تن دیگر ؟ با همین اندیشه خواستم باز هم نامه را از بین ببرم ، اما چیزی در دلم آمد . نامه را در جیبم گذاشتم و به دفتر " ویکرم " رفتم . او را یک اندازه دستپاچه یافتم .



فردا نامهء دیگر اینگونه آغاز شده بود : " موهن نازنین ! موهن ناز و نفس و زندگی ! عشق و رویا ! " و به دنبال آن سخنانی که از یاد کردن آنها مانند شربت انار سرخ میگردم . در پایان آمده بود : " موهن ، پادشاه دلم ! میدانستم که بیگناهی من و پاکی عشق آخر ترا قانع میسازد . نامه های گذشته را پاره کردی ، خوب کردی ، خوب کردی . من تا همین اندازه به دست خواهر خوانده های دیوانه ام کوچک و بدبخت شده بودم . زندگیم بیشتر به مسخرگی همانند بود تا به زندگی . اینک که زاریهای من به درگاه گنگا مادر پذیرفته شده ، میخواهم با تو گفتگوی صمیمانه و خصوصی داشته باشم . موهن عزیز ، اگر تو آماده ء چنین دیدار باشی ، من هرگونه شرط ترا از دل و جان میپذیرم . اینکه نامم را در پای نامه ها نمینویسم علت دارد . حتا نام من هم به گذشته ام پیوند دارد . میخواهم تو خودت یک نام دوست داشتنی برایم انتخاب کنی . عزیز دلم موهن ! برایت میمیرم . اگر در وجود تو ذره یی از احساس و عاطفه وجود دارد ، مرا ازین گودال تباهی بیرون بکش و دیگر آزارم نده . باز هم به اختیار خودت ، اگر نامه را مانند نامه های پیشتر پاره میکنی یا نه . میدانم شایستگی عشق ترا ندارم . اما اگر خداوند دلت را به رحم آورد و حاضر به صحبت کردن باشی ، برای اینکه در آغاز هیچکسی از راز ما آگاه نشود ، از تو خواهشی دارم : فردا وقتی به دفتر می آیی " دریشی " آبیت را بپوش ، در دست راستت یک گل سرخ و در دست چپت سایبانی داشته باش ، تا با دیدن آن بدانم که تو میتوانی با من سخن بزنی . و برای آنکه مرا شناخته باشی ، من فردا پیراهن سرخ و دامن سپیدم را میپوشم . وعدهء ما ساعت هشت و نیم فردا صبح در اتاق کنفرانس ، زیرا در آن لحظه هیچکس آنجا نمیباشد . موهن دوستت دارم . برایت میمیرم . دوستدار تو !"



نامه را سه چها بار خواندم . چطور کنم ؟ نمیدانم . مبادا فریب بخورم . نه ! انسان نباید اینقدر بدبین و تنگ نظر باشند . از سوی دیگر همین رویدادها نشان میدهد که دختر میخواهد آدم شود .این کار ثواب است . فردا با او گپ میزنم . ببینم چی میشود . اگر او واقعا به راه شرافت و آبرومندی بیاید ، چه بهتر و اگر ببینم که هنوز هم کاسه زیر نیم کاسه است ، هیچ او و هیچ من . رهایش میکنم .



آن روز به خاطر یک کار ثواب و در حقیقت تلاش در یک راه انسانی ، دریشی آبیم را پوشیدم ، سایبانی را نیز به دست چپم گرفتم و از خانه بر آمدم . برای یافتن گل سرخ کمی سرگردان شدم ، چون در آن نزدیکیها پیدا نمیشد . ناگزیر از گلفروشی سر کوچه گلاب سرخ گونه یی را خریدم و شتابزده سوی دفتر رفتم . اندکی دیر شده بود . با شتاب زیاد راسا سوی اتاق کنفرانس رفتم .



خدا ! آه خدا ! ایکاش آن روز مرا موتر میزد ! کاش زیر پای فیلها میشدم ! کاش زیر دیوار میشدم ! آخر چرا اینقدر نادان شدم ؟ اوه که زمین چاک میشد و مرا میخورد ! میدانید همینکه در را گشودم از وحشت جابجا خشک شدم . دیدم شش نفر از همکارانم از راجیش و مهیش و ویکرم تا ورما و راوی و رام مانند مجمه های همشکل در دریشی آبی با یک گل سرخ در دست راست و سایبانی در دست چپ در یک قطار ایستاده و قاق مانده اند . روبروی ما عجایب هفتگانه ، در حالیکه همه پیراهنهای سرخ و دامنهای سپید پوشیده بودند ، کست گوش میکردند . از شرم زیاد سر تا پایم با عرق تر شده بود . شاید مانند لال گلاب ، سرخ شده بودم . خواستم با یک پرش از اتاق بیرون روم که ناگهان دروازه باز شد و رییس صاحب ما تر و تازه تر از هر روز ، در حالیکه دریشی آبی به تن و گلاب سرخ و سایبانی در دست داشت ، پدیدار شد . او در یک چشم به هم زدن چنان دگرگون شد که گفتن ندارد . خموشی ما را ایندرا شکست : رییس صاحب ! اگر چه امروز روز جلسه نیس ، اما چطورس اگه یک جلسه داشته باشیم ؟ به خاطری که همه حاظر استن و همچنان تر و تازه !



از سنگ صدا برمیخاست ، اما از ما نه ! رییس صاحب بدون سر و صدا با گامهای لرزان سوی دروازه رفت . ما هم در یک قطار همشکل از پشتش صف کشیدیم . عجایب هفتگانه آواز کست را کمی بلندتر ساختند . من در حالیکه کاملا خود را باخته بودم ، آواز غمزده ء محمد رفیع را میشنیدم . او گویی به حال ما میخواند : " یه دنیا ، یه محفل میرﮮ کام نهین ، میرﮮ کام نهین "







اشاره ها



" گل سرخ " از گزینه ء " هفت طنز هندی " در 1990 برگردان شده اند .







این طنز به فارسی دری برگردان شده است ، برای همین به پانویس توجه نمایید :







سرک=خیابان



کلکینها=پنجره ها



چی حال اس؟=موضوع چی هست؟



بریش=برایش



نخانه=نخواند



به خاطریکه=به خاطر این که



سرتانه به گریبان تان کنین=سرتان را در لاک خودتان فرو برید



لتا و رفیع = نام دو خواننده است



برنمیخیزین=بلندنمیشوید



کست=کاست



ماره همراه = ما را همراه



او قسمی = آن جوری



سبا=فردا



خات گفتین=خواهیدگفت



کمره=دوربین



تهمت خات کدین=تهمت خواهید زد



کار کدن = کار کردن



به ای مانا نیس=به این معنا نیست



بخیزه=بلند شود



فلمباز=فیلمباز



هیرو=قهرمان



حالی خوب شد=حالا خوب شد



او رقمی=آن جوری



بفامیم=بفهمیم



ده دنیاگپ چیس=دردنیاصحبت چیست



همیقه=همین قدر



جلسه ختم اس=جلسه تمام است



از اتاق کنفرانس بر آمد=از اتاق گفتگو بیرون رفت



ناوقتتر=دیرتر



مکتوب=نوشته



موهن= نامی است



استم=هستم



آتشپرچه ها=آتشپاره ها



مشوره=مشورت



مضمون=سوژه



مهیش=نامی است



تا و بالا=زیر و رو



گنگا مادر = مادر مقدس



چارپای=حیوان



راجیش=نامی است



سلسله=جریان



ایندرا ، ریتا ، سمیرا = هر سه نامهای دخترانه اند



ویکرم=نامی است



دریشی آبی = نوعی از پوشاک به رنگ آبی



از خانه بر آمدم= از خانه بیرون آمدم



راسا = یکراست



موتر = ماشین



راجیش ، ورما ، رام = نامهای پسرانه اند



قاق مانده اند=خشکشان زده است



استن=هستن
از وبسایت : http://www.safarname.blogsky.com/ مال خودمه
وبسایتو میگم

ممنون که سر زدید!
سال نو مبارک!
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد